عاشق این بودم که دستای کوچیکش توی دستام باشه، ولی خجالت میکشیدم دستش و بگیرم . به هر بهانه‌ای از اینطرف خیابون میبردمش اونطرف . هی اینطرف و هی اونطرف . اونقدر که دیگه صداش درمیومد . چیکار کنم؟ با خودم میگفتم حداقل به بهانه‌ی رد شدن از خیابون، واسه چند ثانیه هم شده انگشتامون تو هم قفل شه