احساس میکنم دارم جای اشتباه دنبالت میگردم . وسط جمعیت سلفی گیران جلوی ساختمون شهرداری که نورپردازی بدی داره و چندتا از لامپاش هم سوخته .

وسط جمعیتی که به قصد رسیدن قدم برمیدارن و هر چند متر تنه‌ای به این و اون میزنن .

دنبالتم توی مغازه هایی که کیفیت تابلوش از جنساش بیشتره .

توی دسته های سه چهار نفره‌ای دنبالتم که تقریبا آخرین باری که مقصدی برای خودشون تعیین کردن توی اپلیکیشن اسنپ بوده .

نباید دنبال کسی باشم که نور صفحه گوشی چهره‌ش و نشون میده . کسی که صدای موسیقی از درزای هندزفریش میزنه بیرون و خاطرات فیلم ۳۰۰ و برام زنده میکنه .

حس میکنم توی بدترین قسمت شهر دنبالت میگردم . جایی که حتی اگه ببینمت صدای سلامم به گوشت نمیرسه و باید امیدوار باشم لبخونی بلد باشی تا سوتفاهمی پیش نیاد .

باید امیدوار باشم قبل اینکه زیر چرخ های موتورها از دستت بدم پیدات کنم . زیر چرخ های خودروهای برقی . قبل از اینکه توپ والیبال سمت بیاد و قبل اینکه با سر به نیمکت های بی نظم بخوری .

باید برگردم به خیابون مطهری، پشت مسجد چهار برادران . بن بست اول . انتهای کوچه . زیر درختِ با شکوفه های صورتی . 

+خیلی منتظر موندی؟



پی نوشت: دوستان اسنپی، هزینه تبلیغ فراموش نشه