ده سال بعد از حال این روزام

با کافه های بی تو درگیرم

گفتم جهانِ بی تو یعنی مرگ

ده ساله رفتی و نمی میرم


ده سال بعد از حال این روزام

تو توی آغوش یکی خوابی

من گفتم و دکتر موافق نیست

تو بهتر از قرصای اعصابی


ده سال بعد از حال این روزام

من چهل سالم میشه و تنهام

با حوصله، قرمز، سفید، آبی

رنگین کمون میسازم از قرصام


می ترسم از هرچی که جا مونده

از ریملِ با گریه ها جاری

از سایه روشن های بعد از ظهر

از شوهری که دوستش داری


گرم هم آغوشی و لبخندین

توو بستر بی خوابتون تا صبح

تکلیف تنهاییم روشن بود

مثل چراغ خوابتون تا صبح


ده ساله که لب هام و می بندم

با بوسه های تلخ هرجایی

ده ساله وقتی شعر میخونم

لبخندِ روی صندلی هایی


یه عمر بعد از حال این روزام

یه پیرمردم توی یه کافه

بارون دلم می خواد، هوا اما

مثل موهای دخترت صافه



-حسین غیاثی