جاتون خالی چند روز پیش عروسی داشتیم . عروسی یکی از دوستان با یکی دیگه از دوستان . همونطور که میتونید حدس بزنید یکی از دوستان مونث بودن چون ازدواج هم جنس هنوز جا نیفتاده .
ساعات اول عروسی واقعا چیز خاص و دندون گیری نداره، به همین دلیل اکثرا سعی میکنن کمی دیرتر بیان که از اون ساعات اولیه گذشته باشه . ولی همه همین فکر و میکنن و به اجبار ساعات اولیه رو کمی دیرتر تجربه میکنیم .
از تغییر جا به دفعات برای اشراف کامل به تمامی نقاط تالار یا بررسی تک تک مهمان ها از ورودی تا نشستن و پوست اندازی اولیه (منظور درآوردن البسه و رونمایی از لباس مجلسی است)
پچ پچ های بسیار با کنار دستی که نود درصد به این شکل میباشد:
+ اون و ببین
- آرررررره
این مکالمه محرمانه تقریبا تا وقتی که نشه چراغ های تالار و از آینه ماشین دید ادامه داره و بعدش تبدیل میشه به :
+ اون و دیدی؟
- آررررره
از اینا که بگذریم و یکی دو ساعت و فاکتور بگیریم میرسیم به بخش اصلی . زمانی که یه جوون بیست و چند ساله با چشمانی جستجوگر میاد توی سالن و به چند نفر اشاره میزنه و میره . بعد به صورت رندوم از هر میز یک تا دو نفر کم میشن و میرن بیرون . این وسط بعضی وقتا یه نفر دوباره برمیگرده و جیباش و با میوه و شیرینی پر میکنه و چند قدم که دور میشه دوباره برمیگرده و ظرف میوه رو کلا میبره .
از اونجایی که من روح جستجوگری دارم٬ این دوست عزیز و تعقیب کردم و دیدم میرن سمت پارکینگ و همگی پشت یه پرده برزنت خودشون و مخفی میکنن .
به صداها که توجه کنی همه برای هم آرزوی سلامتی میکنن و شادی همدیگه رو میخوان . وقتی پرده رو کنار میزنی میبینی شوهر عمه ۶۸ ساله عروس چهار زانو نشسته و یه لیوان به همراه یه خیار دستشه و بقیه بهش میگن :
+ بو نکن . فقط بخور!
این شرایط اونقدر ادامه داره که تقریبا نیمی از جمعیت تالار پشت پرده رو ببینن .
بعد از پایان ماجرا، دوستانی که از میون جمعیت انتخاب شده بودن راهی سالن میشن ولی فقط کمی بیشتر از ۷۰ درصدشون موفق میشن از ورودی عبور کنن و مابقی میون بوتههای گل، صندق عق ماشینی که بازه، به سمت شهر و تعدادی هم سعی دارن از طریق عبور از دیوار وارد سالن شن .
اونایی که موفق به ورود شدن شادی و نشاط خودشون و به بقیه هم انتقال میدن و شروع به مکالمه میکنن با کنار دستی :
+ حاجی اون و
- آررررره
+ بریم وسط؟
- نگرفته
این مکالمه تا چند روز بعد از مراسم هم ادامه داره منتهی با کمی حذفیات :
+ اصن نگرفته بود
- آره
(این داستان ادامه دارد)