توضیح: فکر کن توی کشوری که زندگی میکنی، سازمانی وجود داره که میتونی به کمکش کاراگاه خصوصی استخدام کنی.

موقعیت: توی خونه‌ت نشستی و شبکه های تلویزیون و بی هدف بالا و پایین میکنی که زنگ تلفن به صدا درمیاد.

تماس گیرنده: سلام. ما به یه کاراگاه خصوصی احتیاج داریم

شما: شماره رو اشتباه گرفتید

(قطع تماس)

شبکه های تلویزیونی و همینطور بالا و پایین میکنی که دوباره صدای زنگ تلفن درمیاد

تماس گیرنده: سلام. به ما گفتن میتونیم از طریق شما کاراگاه خصوصی استخدام کنیم. شرکت ... ؟

شما: نه. اینجا شرکت ... نیست. شماره رو اشتباه گرفتید، دوباره.

(قطع تماس)

باز هم بالا و پایین کردن بی هدف شبکه های تلویزیونی و دوباره صدای زنگ تلفن. اینبار کمی فرق میکنه. به این فکر میکنید که کاراگاه خصوصی بودن جذابه. چقدر ممکنه سخت باشه؟ اگه خودم و به عنوان یه کاراگاه خصوصی جا بزنم چی؟

تماس گیرنده: سلام. شرکت ... ؟

شما: بله. چه کمکی از دستمون ساخته‌س؟

تماس گیرنده: خیلی فوری به یه کاراگاه خصوصی نیاز داریم.

شما: خونسرد باشید و خیلی شمرده و دقیق آدرستون رو بهم بگید.

(تمام)


این موقعیتی بود که مدتها توی ذهنم بود تا ازش یه نمایشنامه بنوسم. از نکته های خوب این موقعیت همین بس که هم میشد به دید کمدی به قضیه نگاه کرد و هم کاملا جدی. اینکه کسی خودش و به عنوان یه کاراگاه خصوصی جابزنه و وسط یه پرونده قتل گیر کنه.
دلیلی هم که اینجا نوشتمش این بود که مدت زیادی میشه از خیرش گذشتم ولی هنوز به نظرم موقعیت جذابیه و حالا اگه یه روزی خواستم بنویسمش از اینجا پاکش میکنم. اگر هم کسی دیگه نوشت که مطمئن میشم این داستان واسه من نبوده.
همین دیگه، سلامت باشین